در آغوش خوشبختی

راه های رسیدن به موفقیت

در آغوش خوشبختی

راه های رسیدن به موفقیت

غلبه بر ترس

قسمت چهل و دوم         غلبه بر ترس

 

ترس را که دشمن انسان این عصر نام گرفته است می توان از ذهن خارج کرد و برای همیشه از بین برد.برای غلبه بر ترس ،پیش از هرچیز باید مشخص کنیم که از چه می ترسیم؟

ترس ما بیشتر از چیزهائی است که هنوز اتفاق نیفتاده اند.ترس از حادثه ای که پیش از وقوع،تمام فکر و ذکر ما را متوجه خود می کند و از میان همین دل نگرانی هاست که طبق قانون جذب،حوادث ناگوار رُخ می نماید.

ترس و نگرانی باعث ضعف می شود و خطر بیشتری را متوجه فرد ترسو می کند.اغلب ترس از بیماری است که ابتلای به آن را تسریع می کند.یک فرد طبیعی،بانشاط و نترس،به این سادگیها دچار بیماری نمی شود.

اگر یک تکه تخته را روی زمین قرار دهیم،همه بدون اینکه تعادل خود را از دست بدهند به راحتی از روی آن عبور می کنند ولی اگر همین تخته را روی جوی آبی به ارتفاع پنج متر قرار دهیم عدهء خیلی کمی قادر به گذشتن از روی آن هستند.چرا؟

در اینجا ،ترس از سقوط است که این پُل را به نظر آنها خطرناک جلوه می دهد.حال آنکه برای افراد شجاع ،چنین ترسی وجود ندارد.آنها، به احتمال سقوط مجال نمی دهند که در مغزشان جا بگیرد و نیروی جسمانی خود را تحت کنترل مغزشان قرار می دهند.

کسی که عملیات آکروبات را انجام می دهد در سایه غلبه بر ترس،این عملیات محیر العقول را اجرا می کند.ترس کودکی که از تاریکی وحشت دارد برای پدر و مادرش که در آن اطاق خوابیده اند بی معنی است.ترسی هم که در بزرگترها وجود دارد مانند ترسِ از دست دادن شغل- موقعیت- مقام- ثروت و غیره از همان نوع ترسهای کودکانه است زیرا خیلی و یا شاید همهء چیزهائی که از آن بیم داریم ،ممکن است هرگز اتفاق نیفتد.ترس کسی که از بیکار شدن می ترسد،نیروی معنوی او را تضعیف می کند و زودتر کارش را از دست می دهد.ترس از پیدا نکردن کار هم او را در بد بختی و فلاکت نگاه می دارد.

برای غلبه بر ترسها،پیوسته در فکر خود تصّور کنید که این ترس بجز در ذهن شما در جای دیگری وجود ندارد.این مطلب را به خود بقبولانید که خطرات احتمالی که از آن وحشت دارید ،چه تحقق پیدا کند و چه تحقق پیدا نکند،ترس فعلی شما بجز اتلاف وقت و کاهش نیروی جسمی و معنوی شما،حاصلی در بر نخواهد داشت.

فرض کنید که ترس یک نوع بیماری مانند سرما خوردگی است.هنگام شیوع این بیماری،شما برای پرهیز از ابتلای به آن ،رژیم غذائی مناسبی را انتخاب می کنید و لباسهای مناسب با فصل را می پوشید.مقابله با ترس هم به همین سادگی است و باید عواملی را که سبب ترس می شوند از  سر راه برداشت. و مصونیت فکر و بدن را در مقابل آن بالا برد.باید به این باور برسید که ترس یک بیماری است واین بیماری ،زمینه ساز بیماریهای دیگر جسمی و روانی می شود.

منبع دیگر ترس افکار غم انگیز است.این افکار ترس را تشدید می کنند.پس باید هنگام هجوم افکار غم انگیز و نا امید کننده،جای آنها را با افکار شاد و امید بخش پُر کرد.مثلاً وقتی می ترسید در کاری موفق نشوید و آمادگی و استعداد کافی را در خود احساس نمی کنید با یک چرخش صد و هشتاد درجه ای،افکار خود را تغییر دهید و اصل را بر این بگذارید که کاری را که می خواهید شروع کنید چندان هم مشکل نیست.حتّی شما توانائی آن را دارید که با استفاده از تجارب و سوابقتان،کارهای بزرگتری را هم انجام دهید و بدینوسیله،زمینه را برای موفقیتهای جدید آماده کنید.

اشخاصی که به این طرز تفکر عادت کرده اند پیوسته مدارج عالی را طی می کنند و به مقامات بالا می رسند.اغلب بزرگان، پیشوایان،قهرمانان و دیگر افراد برجسته از میان چنین اشخاصی ظهور کرده اند.

بیرون کردن ترس از ذهن و جایگزین کردن آن با اعتماد به نفس و امید،کاری است که هر روز و هر ساعت امکان پذیر است و باید به صورت مداوم انجام شود.انتخاب کارهای پُرمشغله میتواند کمکی برای رهائی از ترس باشد.زیرا توجه شخص را برچیزهای دیگر متمرکز می کند.یاد آوری خاطرات خوش گذشته- مطالعهء کتابهای تفریحی- گردش و تفریح – ملاقات با اشخاص خوش مَشرب از جمله کارهائی است که می تواند به زدودن ترس از ذهن، کمک موثر بکند.

کلام آخر اینکه،ترس از مرگ موجب پدید آمدن ترسهای دیگر می شود.ترس از مرگ به خاطر صیانت نفس است و ریشه در این باور دارد که ما،همه چیز خود را در این جسم مادّی خلاصه می کنیم و نقش روح را در نظر نمی گیریم.همانگونه که قبلاً هم گفته شد،قسمت اعظم وجود ما روح است که: بوده- هست و خواهد بود و برای مدّتی در این قالب فیزیکی ظاهر می شود. و اگر بتوانیم این موضوع را درک کنیم که جدا شدن جسم از روح همانند چیدن مقداری از موی سر،هنگام اصلاح سر و یا کوتاه کردن ناخن است که ما آنها را دور می ریزیم و هیچ اتّفاقی هم نمی افتد.اگر این باور را در خود تقویت کنیم که ما روحی هستیم  که برای مدّتی در این جسم متجلی می شویم و دو باره به اصل خود باز میگردیم،دیگر ترسی از مرگ، وجود نخواهد داشت.

البته این بدان معنی نیست که فرصت زندگی را بی ارزش بشماریم و از آن به نحو شایسته استفاده نکنیم.بلکه هدف این است که مرگ را پایان همه چیز ندانیم  و آنرا به عنوان واقعیتی  که برای همه کس اتفاق می افتد بپذیریم.کسانی هستند که برای این یک لحظه مرگ،تمام عمر خود را فنا کرده و با مرگ دست و پنجه نرم می کنند و از زندگی بهرهء کافی نمی برند.

با استفاده از کتاب پیروزی فکر – نوشته اورایزن اسوت ماردن ترجمه رضا سید حسینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد