قسمت 12 - قدرت نیروی تخیل برای دست یابی سریع به هدف

 قسمت 12

قدرت نیروی تخیل برای دست یابی سریع به هدف

اگر با هدف گذاری، خواهان زندگی جدیدی هستید، نخست باید بتوانید از پیش رسیدن به هدف را بر پردۀ ذهن خویش مجسم کنید. در چنین حالتی، در کمال حیرت درخواهید یافت که تصاویر ذهنی رویدادهای مناسب رابرای به ثمر رسیدن اهدافتان جذب خواهید کرد. اگر اجازه بدهید در این قسمت داستانی را که آقای دکتر بلانکارد در این رابطه نقل کرده است برایتان بازگو نمایم. بلانکارد می گوید:

من و اسپنسر جانسون پس از تألیف کتاب" مدیر یک دقیقه ای " تصمیم گرفتیم که تعداد بیست هزار نسخه از آن را چاپ کنیم و در شرکت خودمان به معرض فروش بگذاریم. در چاپ دوم تصمیم گرفتیم آن را در مقیاس وسیع در سراسر کشور توزیع کنیم. به همین منظور جلسه ای ترتیب دادیم که در بارۀ نحوۀ انجام این برنامه با یکدیگر گفتگو کنیم.

من نظر او را دربارۀ راههای موفقیت کتابمان جویا شدم. او گفت موفقیت این کتاب به دو موضوع بستگی دارد. اول آنکه بتوانیم آن را با تیراژ بالا تر بفروشیم. دوم اینکه نام آن در ردیف کتابهای پر فروش درروزنامۀ نیو یورک تایمز ثبت شود.

پرسیدم، به نظر تو فروش چه تعداد از این کتاب نشان دهندۀ موفقیت است؟ او رقم یکصد و پنجاه هزار را ذکر کرد.

من پرسیدم ، چرا رقم پانصد هزار را در نظر نمی گیری؟ او در پاسخ گفت، زیرا این رقم واقع بینانه نیست. اما من او را متقاعد کردم که کتابهائی مشابه که محتوای آنها هم کم ارزشتر بوده توانسته اند به این تعداد فروش برسند. بنا براین بر رقم پانصد هزار جلد به توافق رسیدیم . سپس جشن کوچکی گرفتیم ویک شماره از روزنامۀ نیو یورک تایمز را در برابر خود نهادیم و با شادی لیست کتابهای پر فروش آن را نگاه کردیم و مجسم کردیم که کتاب ما هم در آن لیست است.

به راستی نیروی تخیل بسیار شگفت  انگیز است. وقتی به شدت به چیزی دل بسته ایم و در آرزوی رسیدن به آن هستیم با نیروی عمیق حاصل از تجسم و تصور، همه کس و همه چیز را برای یاری خود جذب می کنیم.

روز بعد، که برای سخنرانی در یک سمینار به فرودگاه رفتم تا به طرف شیکاگو پرواز کنم. در راه با خود می اندیشیدم که نه تنها به زودی پانصد هزار جلد از کتابهایمان را خواهیم فروخت بلکه این کتاب در لیست پرفروشترین کتابها در خواهد آمد و با این کار به صورت ناخود آگاه، با نیروی تجسم، جزء به جزء رویدادهائی را که به این ایده عینیّت می بخشیدند را مشاهده می کردم.

وقتی وارد هوا پیما شدم در کنار شخص خوش مشربی نشستم. پس از سلام و کمی گفتگو، از کارش پرسیدم.معلوم شد او نمایندۀ یک شرکت توضیع کنندۀ کتاب است و کتابهای هفتصد و پنجاه کتاب فروشی را تأمین می کند. به او گفتم" قاعدتاً تو نبایستی با این هوا پیما سفر می کردی، این طور نیست؟ " او با تعجب پرسید، تو این موضوع را از کجا می دانی؟ در ادامه توضیح داد که بلیطش با مشکل مواجه شده و به اجبار پروازش را تغییر داده است.

به او گفتم، هیچ راه دیگری جز سفر با این هواپیما نداشتی. زیرا این نیروی تجسم من بود که او را به آن هوا پیما کشاند تا بتواند راهگشای من باشد.

به او توضیح دادم که کتابی داریم که می خواهیم پانصد هزار جلد از آن را به فروش برسانیم و به مدت شش ماه هم در ردیف پر فروشترین کتاب باشیم. او با ناباوری گفت، " چه انتظار زیادی! "

او آدرسهای لازم را به من داد و یکی از دوستانش مقدمات آشنائی مرا با خریداران عمدۀ کتاب در مینه آپولیس فراهم کرد و به محض خروج کتاب از زیر چاپ، شانزده هزار جلد آن به فروش رسید. آنچه در ذهن خود تجسم کرده بودم ، خیلی زود تر از حدّ انتظار به واقعیت پیوست و ما موفق شدیم شش میلیون جلد از این کتاب را به فروش برسانیم و تقریباً به مدت سه سال کتابمان در ردیف پر فروشترین کتابهای روزنامۀ نیو یورک تایمز قرارگرفت.

  موضوع بعد: تمرین

  --------------------------------------------------------------------------------------------------------

 با استفاده از کتاب سیری درکمال فردی- نوشتۀ دکتر کنت بلانکارد با تغییرات لازم