چه خواسته ای داری؟ (۲)

قسمت یازدهم          چه خواسته ای داری ؟ (2)

به فهرست الف (که در قسمت دهم تهیه کرده ای) مراجعه کن و چند بار آن را بخوان. ببین حالا که این چیزها را نمی خواهی ، پس چه می خواهی ؟ اگر دقت کنی، متوجه می شوی که جملات نوشته شده در ستون (الف) همه منفی هستند . بهترین راه برای دستیابی به چیزهایی که می خواهی این است که جملات ستون (الف) را مثبت کنی و در ستون (ب) بنویسی،بعد ببینی آیا این جمله ها خواسته ات را تامین می کند یا خیر؟ اگر جواب مثبت بود می توانی روی جمله ی 1 خط بکشی و همزمان ، آنرا از ذهنت هم خارج کنی . ولی اگر جواب منفی بود باید وقت بیشتری صرف کنی تا جمله مورد نظرت را که با خواسته ات منطبق است پیدا کنی و در ستون (ب) بنویسی تا بتوانی آن مورد را در ستون (الف) خط بزنی . به این مثال توجه کنید:

ب – چیزهای که می خواهم

الف – چیزهای که نمی خواهم

1-  داشتن پول فراوان.

2-   داشتن منزل شخصی .

3-  هرچه اراده کنم می خرم.

4-  روابطم با دیگران عالی است.

5-  اصلا بیمار نمی شوم.

6-   ................

1- به قدر کافی پول ندارم.

2- اجاره ام را به سختی می پردازم.

3- نمی توانم آنچه می خواهم بخرم. 

4- روابطم با دیگران خوب نیست. 

5- زود بیمار می شوم. 

6-    .................

 

وقتی به این ترتیب خواسته هایت را مشخص کردی باید آنرا در کانون فکری و مرکز توجه خود قرار دهی . یعنی آنقدر آنها را بخوانی که بتوانی از حفظ بگویی . وقتی خواسته هایت را حفظ کنی و در مرکز توجه قرار دهی ، خود به خود این پیام را به ضمیر نا آگاهت می فرستی که از امروز خواسته های من این است. ضمیر ناآگاه هم نسبت به آن،توجه بیشتری نشان می دهد و امواجی را ساطع می کند که تو بتوانی زود تر به خواسته هایت برسی .

داشتن شور و شوق در هنگام نوشتن خواسته هایت و بیان آنها از ته دل،تو را به زودی به آنها خواهد رساند.کم کم،در خود احساس انرژی بیشتری می کنی و بازتاب آنرا در کارهای روزانه ات می بینی . در این زمان احساس می کنی که نیرو و علاقه بیشتری برای کار کردن داری و کارهایت را با شوق و علاقه بیشتری انجام می دهی. پی آمد این احساسات ارتعاشات مثبتی است که تو در بالاترین درجه به کائنات می فرستی.در این حالت ارتعاشاتی را که فرستاده ای با ارتعاشات هم نوع خود هم سو می شوند و مانند فریاد در کوهستان ، انعکاس آن به سوی شما باز می گردد و اثرات آن در زندگیتان پدیدار می گردد . ممکن است اول اتفاقات خیلی ساده و پیش پا افتاده برایتان اتفاق بیافتد ولی نباید به راحتی از کنار آنها بگذرید چون همین ها سر آغاز اتفاقات بزرگ در زندگی شما خواهد بود.

همان اوایلی که من با قانون جاذبه آشنا شده بودم سعی می کردم خواسته های کوچکی را مطرح کنم تا ببینم چه اتفاقی می افتد . یک روز برفی که می خواستم به سر کارم بروم نگران این بودم که گیر آوردن تاکسی در چنین هوایی کار سختی است . بجای اینکه به این نگرانی دامن بزنم ، تجسم کردم که وقتی از خانه بیرون می روم یک ماشین آخرین مدل و گرم مرا سوار می کند و به محل مورد نظرم می رساند . از خانه بیرون رفتم و تا محلی که همیشه سوار تاکسی می شدم این تصویر را در ذهنم مرور کردم و از شوق می خندیدم . از دور مسافرانی را دیدم که در کنار اتوبان منتظر تاکسی بودند . من هم طبق معمول به همان طرف رفتم. قبل از اینکه به اتوبان برسم یک اتومبیل نو و آخرین مدل در خیابان فرعی در چند قدمی من توقف کرد و راننده با دست به من اشاره کرد . من فکر کردم که اشتباه دیده ام و منظور او کس دیگری است . به راهم ادامه دادم و به کنار اتوبان ، جائیکه مسافران دیگر ایستاده بودند رفتم . یک لحظه احساس کردم کسی به من می گوید این ماشین برای تو ایستاده است . (ندای باطن ) . پشت سرم را نگاه کردم و با کمال تعجب دیدم آن ماشین هنوز ایستاده و راننده اش شیشه را پایین کشید و دوباره به من گفت ، آقا بیا !! من اطرافم را نگاه کردم و بعد به او گفتم ، با من هستید ؟ گفت بله . جلو رفتم و گفتم ، قربان مزاحمتان نمی شوم . گفت بفرمائید سوار شوید . وقتی در را باز کردم گفتم ای کاش چند نفر دیگر را هم صدا بزنم تا با ما بیایند . گفت خیر من فقط به خاطر شما ایستاده ام. از این حرفش خیلی متعجب شدم و باز از او تشکر کردم . وقتی به مقصد رسیدیم هر چه اصرار کردم پولی از من نگرفت و گفت ، وظیفه ام بود که شما را برسانم .

هنوز هم وقتی به یاد این ماجرا می افتم تعجب می کنم ولی منظورم این است که حتی از یک اتفاق پیش پا افتاذه مثل این خاطره ای که گفته شد هم نباید به سادگی گذشت زیرا ، این اتفاقات نوید دهنده روزهای بسیار خوبی برای آینده هستند .

ادامه دارد ........