جمله های تاکیدی (2)

قسمت پانزدهم                    جمله های تاکیدی (2)

جمله های تاکیدی اول شخص در حقیقت مثل دعا هستند و هنگامی که از ته دل و از روی باور قلبی به زبان بیایند،نتیجه خیره کننده ای را به همراه خواهند داشت.در اینجا مقایسه ای بین جمله های تاکیدی و دعا برایت انجام می دهم:

اکنون هزاران هزار نیکی، از هزاران هزار راه به سوی من می آید.(جمله تاکیدی)

خدایا،هزاران هزار نیکی،از هزاران هزار راه به سوی من بفرست.(جمله دعایی)

خداوند در همه حال پیشاپیش من در حرکت است و راه هایم را هموار و آسان می کند تا من کامیاب شوم.(جمله تاکیدی)

خدایا،در همه حال پیشاپیش من حرکت کن و راههایم را هموار و آسان بنما تا من کامیاب شوم.(جمله دعایی)

به راستی ،فرق کسانی که دعایشان مستجاب می شود و کسانی که دعایشان بی اثر است در چیست؟تنها فرق عمده ای که بین آنها وجود دارداین است که،کسانی که دعایشان مستجاب می شود به مرحله ای از باور رسیده اند که وقتی چیزی را طلب می کنند،یقین دارند که آن خواسته محقق می شود و ضمیر باطن آنها خالی از هرگونه شک و شبهه است.گروه دیگر افرادی هستند که باورشان با آن چیزی که بر زبان می آورند درتضاد است ونمی توانند بین خواسته و باورشان هماهنگی بوجود بیاورند.از این رو آنها همیشه در اندیشه های گذشته خود غوطه ورند و آن را حریم امن خود می دانند و از هرگونه تغییر می ترسند و حاضر نیستند موقعیت کنونی را با چیزهایی که برایشان ناشناخته است عوض کنند.

این امر سبب می شود که آنها علی رغم خواستن تغییر،در مقابل آن مقاومت می کنند و دو باره به حاشیه امن خود بر می گردند.

چند سال پیش در کتابی خواندم که،اگر افراد فقیر را برای زندگی به یک کاخ هم ببرید بعد از مدتی ،آن کاخ را تبدیل به بیغوله ای خواهند کرد.این جمله ذهن مرا مشغول کرد و مدتها دراین فکر بودم که آیا این جمله حقیقت دارد؟ اگر حقیقت دارد چگونه این اتفاق می افتد؟

پس از مدتها فکر کردن و مطالعه به این نتیجه رسیدم که،گرچه این افراد مکان خود را تغییر می دهند و به جای بهتری می روند ولی همان باورهای کوخ نشینی را با خود به آنجا می برند و بر اساس همان باورها اعمالی را انجام می دهند که کاخ را به ویرانه ای تبدیل می نمایند.مشابه این حالت را در اروپا می توانید در زندگی مهاجرینی جستجو کنید که از هند و پاکستان به آنجا رفته اند.حتی اروپاییها هم نتوانسته اند روی باور  و نحوه ی زندگی اینگونه افراد اثر بگذارند.این مهاجران در اروپا محله هایی را برای خود ساخته اند که با سر زمین اصلیشان هیچ تفاوتی ندارد و هر کس به آنجا می رود گمان می کند در یکی از محله های هند یا پاکستان است.پس اندیشه و باور ،نقش کلیدی در این کار دارد.

ای برادر تو همه اندیشه ای                              ما بقی تو استخوان و ریشه ای

حال به چند جمله ی تاکیدی اول شخص دقت کنید.

در این جملات هر جا از حق الهی صحبت می شود منظور تمام خیرها- برکات- شادیها- سلامتی- و نعمتهای بیکرانی است که خداوند در آغاز خلقت برای تمام بندگانش فراهم آورده و ما اگر حق الهی خود را بشناسیم و از آن بهره بگیریم به خوشبختی و کمال می رسیم.

1-من می پذیرم که انسان شایسته ای هستم و استحقاق آن را دارم که به همه خواسته هایم برسم.

2-من جسمی شاد و سالم دارم.

3-من ارزش عالی ترین چیزها را دارم و اکنون آنها را می پذیرم.

4-در ذهن الهی مانع وجود ندارد. پس چیزی نمی تواند مانع خیر و خوشی من بشود.

5-اکنون با اقتدار،آنچه را که حق الهی من است از جوهر جهان به سوی خود می کشانم.

6-ای جان لایتناهی،راه را برای طرح الهی من بگشا.

7-اینک خداوند هرچه را برای دیگران کرده،بیشترش را برای من انجام می دهد.

8-هیچ مانعی نمی تواند سر راه طرح الهی زندگی من بایستد یا ظهور آن را به تعویق بیندازد.

روزی با دو نفر در باره ی قانون جذب صحبت می کردم.در پایان، این دو نفر گفتند که تصمیم دارند تا هفته آ ینده ،با استفاده از قانون جذب،هرکدام پانصد هزار تومان در آمد اتفاقی داشته باشند. ده روز بعد با من تماس گرفتند و گفتند،تا حالا هرچه تجسم کرده ایم اثری نداشته.

من به نفر اول گفتم،تو هر قدر تجسم کنی چیزی به دست نخواهی آورد زیرا ذهن استدلالی داری و میخواهی بدانی این پول چگونه به دستت می رسد.چون پاسخی پیدا نمی کنی،در باور خود این کار را غیر ممکن می بینی و ضمیر باطنت هم بر همین اساس اقدام می کند.

به دومی گفتم ،تو باورت 50% است و چون باورت هنوز کامل نشده،دستیابی به خواسته ات دشوار است.

نتیجه این شد که نفر اول تا امروز هنوز به خواسته اش نرسیده ولی برای نفر دوم، یک هفته بعد از آخرین تماس با من،یکی از بستگانش به او مراجعه می کند و پانصد هزار تومان به او می دهد و میگوید،این پول به صورت امانت نزد شما باشد تا وقتی آنرا لازم داشتم از شما بگیرم.

ادامه دارد.......