مراقبه (3) (Meditation)

قسمت بیست و دوم  مراقبه(3)  Meditation

....مرحله ی سوم مراقبه، تجسم است که این مرحله اختیاری می باشد.من شخصا" برای این مرحله،بیش از مراحل دیگر وقت می گذارم.درمرحله ی سوم ذهن شما آرام و بدن شما در وارهیدگی کامل است.بسیاری از مردم تجسم خلاق را مترادف با دعا و حالتهای معنوی ذهنی می دانند.در حقیقت،تجسم خلاق مرحله ای عملی و منطقی است که در عمل کاربردهای زیادی دارد.ورزشکاران برای اینکه بازی خوبی ارائه دهند از تجسم خلاق استفاده می کنند و سخنرانان،برای تمرین،در برابر حضار خیالی سخنرانی می کنند تا وقتی با جمعیت روبه رو می شوند هول نشوند.تجسم خلاق یعنی تصور حالت بخصوصی از هشیاری،وقایع فیزیکی یا شرایط جسمانی با چشم ذهن و در عالم خیال.مثلا تجسم حضور در جزیره ای زیبا و آرامش بخش یا چمنزاری خوش منظر یا تجسم چیزی که دوست داریم در آینده برایمان اتفاق بیفتد.نکته ی اصلی در تجسم خلاق،استفاده از تمام حواس فیزیکی است.سعی کنید آنچه را مجسم می کنید ببینید احساس کنید بچشید ،بو کنید،بشنوید و لمس کنید.آن را که برای خود،واقعی و ملموس کنید.عواطفی مانند لذت،اعتماد به نفس،آرامش و صلح را که در تجسم خود دخالت می دهید سعی کنید احساس کنید.در هر حالتی که مراقبه را انجام می دهید می توانید به راحتی آنچه را که می خواهید مجسم کنید.رسیدن به تجسم خلاق یا تمرکز حواس(مرحله ی دوم)به شما این امکان را می دهد که هر چه بیشتر لذت ببرید و به شما بینش و دیدگاهی تازه و عاری از دلهره و نگرانی ارائه می کند.مرحله ی چهارم- رهایی- این مرحله،مرحله ی پایانی مراقبه و بازگشتن به عالم هشیاری است.در پایان نشست انگار به خود کادوئی می دهید که در نشست بعدی باید آن را باز کنید چون مراقبه شبیه خواب هشیارانه است و باید دقایقی را صرف بازگشت به هشیاری کنید.ابتداء انگشتان دست خود را حرکت دهید.چند بار این کار را انجام دهید و سپس همزمان انگشتان پای خود را هم به حرکت در آورید.به آرامی چشمانتان راباز کنید و به اطراف نگاه کنید،حواستان را به جسمتان متمرکز کنید و نفس عمیق بکشید.در همان حا لت نشسته می توانید چند حرکت نرمشی سبک را انجام دهید و آرام از جا بلند شوید و
از خودتان تشکر کنید.پس از این مرحله نباید حالتهایی را که در طول مراقبه داشته اید با خود حمل کنید.این مرحله را می توانید بین یک تا پنج دقیقه انجام دهید.برای هر بخش از مراقبه مدت پنج دقیقه یا بیشتر در نظر بگیرید.

  تمرکز حواس بر بخشایش و گذشت مرحله ای غنی و ارزشمند است.سعی کنید عصبانیت و سرزنش خود و دیگران را از خود دور کنید و از قضاوت درباره ی دیگران که بار سنگینی را بر دوش شما می گذارد بپرهیزید.آن موقع است که می توانید به صلح و آرامش درونی دست پیدا کنید.بخشش به این معناست که شما دلسوزانه متوجه اشتباه خود یا دیگران می شوید،حتی اگر پای خطایی بزرگ در کار باشد..در واقع شما به خاطر دیگران تمرین بخشش و گذشت  نمی کنید.بلکه با این آگاهی که نفرت و سرزنش به هر شکلی هم که توجیه شود،حتی اگر بجا هم باشد،قبل از هر چیزی به خود شما ضربه می زند، دست به این کار میزنید.بنابراین شما گذشت و بخشش را برای رسیدن به آرامش در زندگی انجام می دهید و تجربه هایی را کسب می کنید که بسیارچیزها به شما می آموزد.چسبیدن به نفرت و خشم،گذشته را تغییر نمی دهد،فقط چشم شما را به روی عقل و خردی که تجربه از آن به دست می آید می بندد.بخشش و گذشت برای شما این فرصت را فراهم می کند تا خودتان را تغییر دهید و از غم و اندوه کنونی خود بکاهید.برای این کار می توانید از تجسم خلاق استفاده کنید.ابتداء یکی از بزرگان را که فردی بزرگوار و بخشنده است در نظر بیاورید.توانایی بخشش و گذشت و بلندی نظری او را در برابر مردم و وقایع دنیا در نظر بگیرید.سپس حواس خود را متوجه فرد یا عملی کنید که می خواهید رهایش کنید. خودتان را همانطوری مجسم کنید که نمونه اش را در ذهن دارید:همدل،دلسوز،قدرتمند،قاطع،در امان و به دور از هر ناهنجاری تا جایی که بتوانید احساس کنید دریچه ی قلبتان را باز کرده اید و بعد مجسم کنید فرد یا عمل مورد نظر در حال خروج از ذهن شماست و عاقبت بیرون می رود.بزرگترین مزیت این کار،شفافیت ذهن است.تمرکز بر بخشش و گذشت همیشه نتیجه ی فوری و سریع در بر ندارد.گاهی اوقات پای گناه و خطایی وحشتناک در میان است که به راحتی نمی توان از آن گذشت.در چنین مواقعی بهتر است از مسائل جزیی و پیش پا افتاده شروع کرد.از همان اول سعی نکنید وزنه ی صد کیلویی بلند کنید.ابتدا از وزنه ی کم شروع کنید تا در اثر مرور زمان، بتوانید مهارت لازم را کسب کنید.یادتان باشد که همیشه اول باید خودتان را ببخشید.اگر واقعا" می خواهید از بند گذشته رها شوید اول از خودتان شروع کنید.شاید برای بخشیدن خودتان نیاز به زمان داشته باشید ولی حتما" این کار را بکنید زیرا تا زمانی که خودتان را گناهکار و مقصر می دانید به صورت غیر مستقیم،صلاحیت خود را برای انجام کارهای بزرگتر زیر سئوال می برید و خدشه دار می کنید.در آینده باز هم از مراقبه خواهم گفت

(برخی مطالب مراقبه که در اینجا آمده،با استفاده از کتاب مراقبه ، نوشته دان کروز- ترجمه خانم نفیسه معتکف چاپ دوم ، با تغییرات  می باشد.)


یک روز صبح حدود ساعت پنج از خواب بیدار شدم.درد شدیدی را در کلیه ی خود احساس می کردم. سعی کردم دو باره بخوابم شاید دردم بهتر بشود.دوباره خوابیدم ولی تا خوابم می برد با فشار درد از خواب می پریدم.تا ساعت هفت صبح مقاومت کردم ولی دیدم درد لحظه به لحظه بیشتر می شود.از جایم بلند شدم و سعی کردم کمی قدم بزنم ولی نمی توانستم.معمولا" وقتی چنین حالتی برایم پیش می آید کارم به اورژانس می کشد.به آشپزخانه رفتم و سعی کردم بساط صبحانه را آماده کنم ولی به سختی کار می کردم و نمی توانستم  کمرم را صاف کنم..یک فنجان چای خوردم تاثیری نکرد.روی کاناپه دراز کشیدم و در این فکر بودم که چگونه خودم را به بیمارستان برسانم.رفتم لباسهایم را بپوشم ولی نتوانستم.دوباره برگشتم و روی کاناپه دراز کشیدم.در این موقع به نظرم رسید که با فکرم با درد مبارزه کنم.تجسم کردم که حالم خوب است و دارم آماده می شوم که به سر کار بروم.چند دقیقه ای به این کار ادامه دادم.  احساس کردم مقداری از دردم کم شد.باز تجسم کردم که وقتی به محل کارم می رسم کلا" درد از بین رفته و من خوشحال و خندانم.نیم ساعتی طول کشید که دردم تقریبا نصف شد.همین کار را ادامه دادم. سعی کردم لباسم را بپوشم و به این کار موفق شدم. وقتی از خانه بیرون آمدم احساس آرامش بیشتری کردم . سعی می کردم به درد فکر نکنم  به همین خاطر ،لحظه به لحظه احساس می کردم بهتر و بهتر می شوم .دقیقا وقتی که به محل کارم رسیدم، دردم کاملا" خوب شده بود!!!