غلبه بر هیجانها

قسمت چهل و سوم               غلبه بر هیجانها


خشم- اندوه- کینه – انتقام و دیگر صفات نکوهیده سبب می گردند که ارزش انسان کاسته شود و او را در نظر دیگران خوار و بی مقدار می نماید.هیجانها تاثیر مخربی بر روی انسان دارند و ممکن است انسانهای سالم هم قربانی این هیجانات شوند.

خشم،اشتها را از بین می برد،هضم غذا را دشوار می سازد و موازنه اعصاب را برای مدتی کوتاه یا طولانی دچار اختلال می نماید و به معنویات و نیروی فکری لطمه می زنند.

حسد هم یکی از دشمنان سلامت است و مبتلایان به آن،نه تنها کارهای نسنجیده انجام می دهندبلکه در پاره ای از موارد ممکن است دست به انتحار یا جنایت هم بزنند.

پروفسور گیتس ،که مطالعات زیادی در بارهء هیجانها انجام داده است می گوید:

هنگام هیجان شدید، تنفس انسان کند تر یا تند تر از حد معمول می شود.نظم گردش خون به هم می خورد.هضم غذا مشکل می شود و چشمها گود می رود. او می گوید، در صورتی که هنگام شادی و نشاط،فعالیتها، خیلی بیشتر و بهتر از زمان خشم انجام می پذیرد.بدن برای دفع سموم حاصل از هیجان بایستی نیروی بیشتری را صرف کند.

وقتی دچار غم و اندوه زیاد می شویدبه هوای آزاد بروید و نفس عمیق بکشید.و افکار غم انگیز را از خود دور کنید.اگر مانند بعضی ها عادت دارید،غم  و اندوه را در دل نگاه دارید بدانید که،نه تنها به خود،بلکه نسبت به اطرافیانتان هم ظلم کرده اید.کسی را که به خاطر او گریه می کنید(چه زنده و چه مُرده) اگر در آنجا حضور داشت،هیچگاه از این کار شما خوشش نمی آمد.

اطرافیان شخص غمگین نیز تحت تاثیر اندوهِ وی،دچار غم و اندوه می شوند و آسیب روحی می بینند.اساساّ چنین اندوهی زاییدهء علاقهء انسان به خویشتن است و نوعی خود پرستی تلقی می شود.به جای اندوه و گریه زاری برای کسانی که اکنون نزد شما نیستند می توانید خاطرات خوش آنان را بازگو کنید و بخندید و خوشحال باشید.

به عنوان مثال ،اگر جهانگردی را ببینید که از سویس آمده و بخاطر اینکه نمی تواند بقیه عمر خود را در آن سر زمین سبز و خرم بگذراند،گریه و زاری می کند،آیا دچار تعجب نمی شوید؟ و آیا او را شخصی غیر عادی تلقی نمی کنید؟

چرا! زیرا به جای این کار ،شما توقع دارید که او از دیدنیهای سویس برای شما تعریف کند و شما را در مشاهدات خود سهیم نماید.

هوراس فلچر می گوید:خاطرات زیبا و ساعات خوشی را که در کنار شخص مورد علاقه خود گذرانده اید،بر رنج دوری از او برتری دارد. او همچنین ثابت می کند که خشم،ریشه در ترس دارد.خشم افراد به علت ترسی است که آنها از ضرر مادی – لطمه به مقام و حیثیت و یا محرومیّت دارند، پدید می آید.فردی که اعتماد به نفس قوی و سجایای خوب اخلاقی دارد هرگز خشمگین نمی شود و با حوادثی که ممکن است دیگران را خشمگین و یا از خود بیخودکند با آرامش برخورد می کند.

فرض کنید از تهمت شرم آوری که به شما زده اند به شدّت عصبانی هستید.اگر لحظه ای به خود بیائید و درست فکر کنید،پی می برید که سبب این خشم،ترسی است که از آبروی خود دارید و فکر می کنید ممکن است افرادی پیدا شوند که این تهمت را باور کنند.در صورتی که اگر به خود اطمینان دارید و می دانید خلافی مرتکب نشده اید،به اتهام دیگران اهمیت نخواهید داد و این افکار در شما تاثیری نخواهند داشت.

حاصل کلام،دلیل خشم هر جه باشد،انسان پس از بازگشت به آرامش،به بیهوده بودن خشم خود پی خواهد برد و خود را ملزم می بیند که به خاطر عصبانیت خود عذر خواهی کند.چقدر خوب بود که انسان هنگام خشم ،همان اوّل به این نتیجه می رسید و به آن ادامه نمی داد.

اگر حسّ خوشبینی را در خود تقویت کنید و بکوشید همه را دوست بدارید و کسی را تحقیر نکنید،خواهید دید،دیگر دلیلی برای عصبانی شدن وجود ندارد و با پیشرفت این طرز تفکر،از حسادت و کینه توزی هم نجات خواهید یافت.

                        ---------------------------------------

Horace  Fletcher پژوهشگر آمریکائی در امر تغذیه

با استفاده از کتاب پیروزی فکر- نوشته اورایزن اسوت ماردن با تغییرات لازم