در آغوش خوشبختی

راه های رسیدن به موفقیت

در آغوش خوشبختی

راه های رسیدن به موفقیت

مراتب ضمیر (۱)

       قسمت چهارم: مراتب ضمیر(1)  

    هر انسانی قابلیت و استعداد آن را دارد که از زندگی خوب، شادی، سلامتی و موهبت های دیگر بهره مند شود و این توانائیها را خداوند در وجود همه ی انسانها ، (صرفنظر از نژاد-قومیت و ...) به ودیعه گذاشته تا بتوانند در مدتی که در این قالب فیزیکی ظاهر می شوند، از این فرصتی که به آنان داده شده بهترین استفاده ها را بکنند. طرح الهی همه ی انسانها سرشار از، نعمت، سلامت، سعادت و دیگر موهبتهاست . پس چرا عده ای در ناز و نعمت و خوشبختی زندگی می کنند و گروهی دیگر از مشکلات رنج می برند و هیچگاه طعم خوشبختی را نمی چشند ؟ چراعده ای همانند مغناطیسی قدرتمند همه خواسته ها و آرزوهایشان  را به زندگیشان جذب می کنند و گروهی دیگر با فقر دست به گریبانند و نمی توانند به آرزوهایشان جامه عمل بپوشانند؟ و خیلی چراهای دیگر که شاید خیلی ها نتوانسته اند برای آنها جواب قانع کننده ای پیدا کنند.  

    همه ی انسانها دارای دو نوع ضمیر هستند. ضمیر آگاه و ضمیر ناآگاه که نامهای دیگر از قبیل ذهن، وجدان و ..... را هم به انها اطلاق می کنند. ضمیر آگاه انسان بر اساس ایمان عمل می کند یعنی وقتی شما به انجام کاری ایمان قلبی داشته باشید و تردید نکنید که آن کار انجام خواهد شد . ایمان یعنی قانون روح. اگر شما این قانون را بدانید و از عملکرد آن آگاه باشید می توانید تغییرات شگرفی را در زندگی خود پدید آورید.

تمام اعمال و رفتار ما از طریق اندیشه (ضمیر آگاه)، تابع واکنشها و عملکرد ضمیر ناآگاه است. پس اگر ضمیر ناآگاه خود را از خوبیها و مفاهیم والای انسانی لبریز کنیم به زودی با آثار معجزه آسای آن در زندگی مواجه خواهیم شد. هر انسانی دارای روح است (به روح نفس ناطقه هم گفته اند) که بدون آن حیات غیرممکن است . این روح دارای دو ویژگی است که این ویژگیها با هم متفاوتند و هر یک از نیرو و عملکرد خاصی برخوردارند که قبلا" از ان ها با نام های ضمیر اگاه و ضمیر نا اگاه (ضمیر باطن ) یاد شد.

هنگامی که شخص درست فکر می کند و با اندیشه های صحیح به حقیقت نایل می شود، نیروی جادویی ضمیر باطن برای تحقق این اندیشه در جهان خارج وارد عمل می شود. هنگامی که شما آگاهانه بر افکار و رفتار خود نظارت می کنید در حقیقت به کمک ضمیر باطن خود می آیید تا با او همکاری کنید.این همکاری برای شما این امکان را پدید می اورد که بتوانید زندگی خود را متحول کنید.

هنگامی که دچار ترس ، هراس،اضطراب وناامیدی می شوید باید به ضمیر باطن خود قاطعانه بگویید:آرام باش، تو تابع دستورات منی و حق نداری خودسرانه عمل کنی. ضمیر نا آگاه هم که در زیر ضمیر آگاه قرار دارد به ناچار از این گفته تبعیت می کند.

ضمیر آگاه هرکس مانند ناخدای کشتی اوست که فرماندهی کشتی را به عهده دارد و ضمیر نا آگاه، حکم کارگرانی را دارد که در پایین کشتی، یعنی موتورخانه مشغول کار هستند و نیروی محرکه کشتی را تامین می کنند تا به راه خود ادامه بدهد. در این حالت اگر ناخدا تصمیم بگیرد که کشتی را به صخره ای بکوبد، باز کارگران کشتی به کار خود مشغولند و هیچ دخالتی در تصمیم ناخدا ندارند. ضمیر ناآگاه هم بدینگونه عمل می کند و کاری به خوبی و بدی افکار و اندیشه های شما ندارد بلکه فقط تلاش می کند تا آن اندیشه ها تحقق یابند.  

   بارها پیش آمده که دیده یا شنیده اید کسی می گوید من به فلان غذا حساسیت دارم. چون این اندیشه در ضمیر نا آگاه او ضبط شده، بدن بلافاصله پس از صرف آن غذا واکنش نشان می دهد که این حساسیت را آشکار سازد.  

    ممکن است این سئوال پیش بیاید که مثلا" فلان کس بدون خواندن این مطالب و آگاهی از آن، زندگی بسیار خوبی دارد و به قول معروف، دست به هر چه می زند طلا می شود. این را چطور تفسیر می کنید؟  

   بله، نه امروز بلکه از قرنها پیش، عده ای از انسانها از این راز با خبر بوده اند و بیشتر افراد برجسته تاریخ بشریت به کمک آن توانسته اند به خواسته های خود برسند. اما شاید آنقدر توانایی نداشته اند که آن را به صورت روشن و واضح برای دیگران بیان کنند. شاید همین حالا هم شما افرادی را بشناسید که حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشته باشند ولی غرق در نعمت و شادی باشند. این بدان سبب است که این  افراد یا به صورت اکتسابی در خانواده روش مثبت اندیشی را آموخته اند یا از طریق دوستان و یا به صورت تجربی و آزمون و خطا به آن دست یافته اند.  

   به یاد دارم که یکی از دوستان، در خانه ای زندگی می کرد که صاحب خانه به خاطر مشکلات مالی ان را فروخته بود و این دوست ملزم بود در تاریخ معینی خانه را تخلیه کند. آنها هرچه به دنبال خانه می گشتند نمی توانستند خانه ای مناسب با بودجه خود پیدا کنند. این دوست وقتی از پیدا کردن خانه نا امید شد از صبح تا شب دستش بر آسمان بود و می گفت: خدایا، اگر یک پارکینگ هم به من بدهند حاضرم در آن زندگی کنم. بالاخره خانه ای پیدا کردند و به آنجا رفتند. روزی من برای دیدار به منزل آنها رفتم و به آنها گفتم: به جای پارکینگ خدا خانه خوبی به شما داد و در نهایت تعجب شنیدم که این خانه قبلا"پارکینگ بوده و به صورت غیرمجاز آن را تبدیل به اپارتمان کرده اند.

   پس ضمیر باطن این دوست، نهایت تلاشش را انجام داد و بهترین پارکینگ را برای او به ارمغان آورد ولی اگر او تقاضای بهتری کرده بود آیا به خواسته اش نمی رسید؟

ادامه دارد.......

خیر و شر

قسمت سوم: خیر و شر

با مراجعه به کتابهای آسمانی می خوانیم که خداوند آسمانها و زمین را خلق کرد و هر آنچه که خدا خلق کرد خیر بود و در ادامه می خوانیم که خداوند شما را به راه راست و خیر دعوت می کند. همه پیامبران الهی مبعوث شدند تا راه خیر و صلاح را به بشر نشان دهند و انسانهای گمراه را از بدی ها نجات دهند و به راه راست هدایت نمایند.

خداوند سراسر نیکی و رحمت است، بنابر این ما چگونه می توانیم بدی را شرح دهیم؟ چطور پلیدی را توضیح دهیم؟ مشکلات را چگونه تشریح کنیم؟ چطور می توانیم بسیاری از این چیزها را که تا حد زیادی بخشی از زندگیمان و بخشی از خود آگاهیمان هستند تفسیر کنیم؟

همه این مشکلات در واقع از زمانی آغاز شد که ما مساله ای به نام (خود) را مطرح کردیم و به وسیله این خود همه چیزمان را از منبع کمال مطلق و آفریدگار جدا نمودیم. این مطلب را مولانا شاعر بزرگ ایران در نی نامه به زیبایی شرح می دهد: 

بشنو از نی چون حکایت می کند          از جدایی ها شکایت می کند

از نیستان تا مرا ببریده اند                   از نفیرم مرد و زن نالیده اند

وقتی ما از منبع خیر و کمال جدا هستیم به ناچار خودمان را با همان چیزهایی که داریم و هستیم تعریف می کنیم و می گوییم من دارای این ثروت هستم، من این شهرت را دارم، من.... و از این طریق خودمان را از بقیه و حتی خدا جدا می کنیم. از اینجاست که راه را برای کجرویها و شر باز می کنیم و در هنگام بروز مشکل خودمان را تنها و بدون حامی می بینیم.

مطلب دیگر این است که همه چیز از یک فکر شروع می شود. این فکر گسترش می یابد و همه زندگی را فرا می گیرد. امرسون می گوید: ریشه هر عملی یک فکر و اندیشه است. ما اکثراً روی موضوعی که به آن فکر می کنیم دقیق می شویم. به نحوی که سیستم بدن خود را وادار می کنیم که نسبت به آن واکنش نشان دهد.

به عنوان مثال: مثلاً شما عطسه ای می کنید و می گویید: اوه خدای من باز سرما خوردم، حتماً تا شب گلو دردم شروع می شه. شب که می شود در گلویتان احساس سوزش می کنید. وقتی احساس گلو درد شروع شد با خود می گویید: حتماً فردا آبریزش بینی و سردرد شروع می شود. پس فردا تب می کنم و روز چهارشنبه در خانه بستری خواهم شد. از زمانیکه این فکر را آغاز کردید و روی آن تمرکز نمودید بدن شما نسبت به این فکر واکنش نشان می دهد و طبق خواسته شما عمل می کند و روز چهار شنبه در خانه بستری می شوید. فکری که فقط یک اشتباه ذهنی است و این بیماری از همین اشتباه سرچشمه گرفته است.

یا به عنوان مثال دیگر، فرض کنید که شما یک سیستم اعتقادی خاصی دارید که می گوید 2+2=5. شما بنا به دلایلی این نظام فکری را پذیرفته اید و تمام حسابهایتان را بر اساس آن انجام می دهید و زندگی خود را بر اساس این فرمول برنامه ریزی کرده اید. اما هر بار که ماشین حساب را بر می دارید و محاسبه می کنید نتیجه دیگری بدست می آید. بعد از مدتی متوجه می شوید که زندگیتان از نظر مالی از حالت تعادل خارج شده است و هر بار که دکمه های ماشین حساب را فشار می دهید همه چیز غلط است. در این شرایط بهترین کاری که می توانید بکنید این است که نظام فکری خود را عوض کنید. در غیر اینصورت همیشه در اشتباهات گذشته باقی می مانید و تا خودتان اقدام نکنید چیزی عوض نخواهد شد.

همانگونه که مشکلات از درون ما سرچشمه می گیریند راه حل آنها را هم باید در درون خودمان جستجو کنیم. هرگاه به این نتیجه برسیم که هر چیزی که داریم، روابطی که هم اکنون در حال شکل گرفتن هستند، همه و همه با یک فکر آغاز می شود، می توانیم به سادگی راه حل آن را پیدا کنیم.

اما در واقع چرا چنین فکری اساساً در ذهن ما شکل می گیرد؟ این باورها از زمانی در ذهن شکل می گیرند که ما از این واقعیت که خداوند همه چیز را خیر آفریده جدا هستیم. اگر بدانیم خداوند بهترینها را برای مخلوقاتش آفریده و طرح الهی زندگی انسانها سرشار از نیکی و خیر است، هیچگاه به شر اجازه نخواهیم داد که وارد زندگیمان شود.

ادامه دارد....

مشکلات چه هستند؟

قسمت دوم:  مشکلات چه هستند؟

مشکلات چیزهایی هستند که ما آنها را برای خود بوجود آورده ایم و در درون خود داریم. حال اگر بتوانیم چیزهایی را که مشکل می نامیم تشخیص دهیم، دیگر انیکه اینها چه هستند مهم نیست. این مشکلات همگی با خود اثری دارند که ما به آن انرژی منفی می گوییم. به نظر ما اکثر چیزها جامد و بی حرکت هستند در صورتیکه همین چیزهای جامد هم در حال حرکتند. زیراآنها از مولکول تشکیل شده اند، اتم ها، الکترونها، نوترونها، پروتونها….

وقتی مولکول یک جسم را تجزیه و تحلیل می کنیم می بینیم که نهایتاً آنها از ذرات بنیادی تشکیل شده اند و با شکستن مولکول شاهد آزاد شدن انرژی زیادی هستیم.

دل هر ذره ای که بشکافی                    آفتابیش در میان بینی

و نکته ای را که از این مطلب نتیجه می گیریم این است که همه چیز ما انرژی است.

به عنوان مثال وقتی شما در حال تماشای تلویزیون هستید صرفنظر از اینکه این دستگاه دارای انرژی است، این ابزار به وسیله انرژی الکتریکی شروع به کار می کند. قبل از روشن کردن تلویزیون شما هرچه در اطاق به اطرفتان امواج و انرژی هایی که پیرامون را احاطه کرده اند نمی بینید ولی آیا این دلیلی است که شما آن را انکار کنید؟

تلویزیون را روشن می کنید و این دستگاه به وسیله آنتن امواجی را که در اطراف ما هستند و تا این لحظه دیده نمی شدند بصورت تصویر و صدا به ما نشان می دهد. وقتی شما تلویزیون خود را بر روی کانال خاصی تنظیم می کنید، این دستگاه صدا و تصاویری را که مربوط به آن شبکه خاص است با طول موج و فرنکاس مخصوص دریافت می کند و به شما نشان می دهد. با تعویض کانال، شما تصاویر و صداهای دیگری را دریافت می کنید و می توانید این کار را تا جایی که بتوانید برنامه مورد علاقه خود را پیدا کنید، ادامه دهید. در این مثال ما توانستیم با یک دستگاه گیرنده، امواجی را که در اطراف ما بودند و برای ما قابل لمس، قابل دیدن و یا قابل شنیدن نبودند به شکلی پدیدار کنیم که برای چشم و گوش ما قابل دیدن و شنیدن با شند.

حال خودتان را در نظر بگیرید که به عنوان یک گیرنده در حال جذب امواج و ارتعاشات اطراف خود هستید. این امواج می توانند مثبت یا منفی باشند. شما با یک دستگاه کنترل از راه دور به تلویزیون خود فرمان می دهید که کانال مورد نظرتان را به شما نشان دهد و این دستگاه فرمان را به گیرنده تلویزیون می دهد و این گیرنده از میان همه امواج موجود در اطرافتان، فقط امواجی را انتخاب می کند که شما خواسته اید تا تصویر مورد علاقه شما را نشان دهد و به بقیه امواج پیرامونتان کاری ندارد و تا زمانی که شما تصمیم نگیرید که کانال را عوض کنید این گیرنده فقط تصاویر مربوط به همان کانال را پخش می کند.

بدین ترتیب متوجه می شویم که مشکلات همان انرژی های منفی هستند که ما به زندگی جذب می کنیم و ذهن ما پس از پردازش و ترجمه آن به ما می گوید: اوضاع بدتر شد. اگر شما در طول زندگی عادت کرده اید که فقط به مشکلات فکر کنید و امواج منفی را جذب نمایید در اصل گیرنده خود را روی کانالی تنظیم کرده اید که دوست ندارید هیچ صدا و تصویری از آن بشنوید یا ببینید. شما می توانید خیلی ساده و تقریبا در زمانی بسیار کوتاه کانال را عوض کنید و به کانالی بروید که به آن علاقمند هستید. دستگاه کنترل از راه دور شما در حقیقت همان تصاویری هستند که شما در ذهن خود مجسم می کنید. ذهن شما ارتعاشات مربوط به آن کانال را به کائنات می فرستد و کائنات هم در جواب آن امواجی را برای شما می فرستد که با آن بتوانید کانال مورد نظر خود را ببینید. اگر شما بدون دقت و کنترل، به ذهن خود اجازه دهید که هر کانالی که می خواهد به شما نشان دهد، دیگر نمی توانسد توقع داشته باشید که به آرزوهایتان برسید. این کار مثل این است که کنترل تلویزیون را به یک بچه بدهید. این بچه هنگام بازی با این دستگاه کانالها را تغییر می دهد ولی معلوم نیست کانال مورد نظر شما در آنها باشد، مثل اینکه شما هنگام رانندگی در یک بزرگراه ناگهان فرمان اتومبیل خود را رها کنید. این اتومبیل اگر به ماشینهای اطراف خود برخورد نکند، دیر یا زود منحرف می شود و با برخورد به تل خاکی یا فرو رفتن در گودالی از حرکت باز می ایستد. در چنین موقعیتی اگر شما بگویید چرا چنین شد؟ جای بسی تعجب است. برنامه ریزی ذهن هم دقیقا به مانند در دست گرفتن فرمان اتومبیل و هدایت آن به سمت و سویی است که خودمان می خواهیم. تا زمانی که ما فرمان را به حال خود رها کنیم و منتظر عواقب آن باشیم، نتیجه ای جز ویرانی و شکست حاصل نخواهد شد. اما زمانی که فرمان اتومبیل را با دو دست خود بگیریم و نگذاریم از راه اصلی منحرف شود به طور قطع در پایان راه به سر منزل مقصود خواهیم رسید.

این جمله را به خاطر بسپارید: شما مشکلی ندارید فقط فکر می کنید که مشکل دارید.

ادامه دارد…