در آغوش خوشبختی

راه های رسیدن به موفقیت

در آغوش خوشبختی

راه های رسیدن به موفقیت

شکست چیست؟

قسمت سی و دوم        شکست چیست؟

اگر بخواهیم دلایل اصلی هر شکست را بررسی کنیم متوجه می شویم که علت اساسی آن نداشتن ایمان کافی به هدف و در نتیجه تلاشهای افراطی است.وقتی کسی ایمان کافی برای رسیدن به هدفش نداشته باشد،هر قدر هم تلاش کند،در باور خود دست یابی به این هدف را غیر ممکن می بیند و موفق نمی شود.

عده ای از افراد وقتی ضمیر باطن در پاسخ به خواسته هایشان،واکنش نشان می دهد و برایشان پیام یا الهام قلبی می فرستد آن را نادیده می گیرند و از پذیرش آن امتناع می کنند و در نتیجه در انتخاب راه سرگردان می مانند.حتماً برای شما هم این اتفاق افتاده است که بای تصمیم گیری در بارهء چیزی،احساس کرده اید کسی به شما می گوید،این یا آن را انتخاب کن.این همان ندای ضمیرباطن است که در مواقع تصمیم گیری به سراغ شما می آید و با توجه به مطالبی که تاکنون گفته شد،اکر ضمیر باطن را درست آموزش داده باشید،حتماً شما را یک گام به هدفتان نزدیکتر می کند.علت این که این عدّه به ندای باطنی خود پاسخ نمی دهند نا آگاهی از نحوهء عمل روح و ضمیرباطن و عدم اعتماد به آن است.

هنگامی که ضمیر باطن ایده ای را بپذیرد،برای اجرای آن وارد عمل می شود و تمام قدرت خود را برای رسیدن به آن هدف به کار می گیرد و تمام قوانین ذهنی و نفسانی را وارد عمل می کند.کاری هم به خوب و بد دستور ندارد.اگر نتیجه حاصله مطابق میل ما باشد آن را موفقیت و اگر خلاف آن باشد آن را شکست تعبیر می کنیم.

اگر شما امروز در زندگی با نتایجی روبرو می شوید که مطلوب نیست،این نتایج حاصل افکار و ایده هایی است که شما در گذشته داشته اید و امروز نتایج آن در زندگیتان رُخ می دهد.اگر خواستار آن هستید که دیگر با چنین عواقبی رو برو نشوید باید افکار و ذهن خود را مطابق خواسته هایتان برنامه ریزی کنید.

پس،از این بحث نتیجه می گیریم که اگر افکار شخص،مثبت- سازنده و مفید باشند واکنش خوب در پی خواهد آمد.نکته بسیار مهم این است که هیچ ایده ای را که به آن باور قلبی ندارید به ضمیر باطن ندهید چون نتیجه دلخواه به دست نخواهد آمد.علت آن هم واضح است.ضمیر باطن،به ایمان و اعتقاد شخص واکنش نشان می دهد و این کار از روی اجبار و اکراه شدنی نیست.

عده ای نیز بر این باورند که شکست وجود ندارد بلکه نتیجه وجود دارد.مثلاً اگر شما یک توپ بسکتبال را بیست بار به طرف حلقه پرتاب کنید و گل نشود،شما نمی توانید بگویید ،بیست بار شکست خورده ام بلکه شما در پاسخ به نحوهء پرتاب خود ،بیست نتیجه به دست آورده اید که هیچکدام از آن رفتارها سبب نشد که توپ را وارد حلقه کنید.در صورتی که یک قهرمان،رفتارهایی را با توپ انجام می دهد که با اولین پرتاب ،توپ به گل تبدیل می شود.این گروه معتقدند ،اگر ما کاری را انجام دادیم و به نتیجه نرسیدیم ،شکست نخورده ایم بلکه،رفتار مناسب با آن کار را درست انجام نداده ایم و برای رسیدن به آن هدف،باید روش جدیدی را در پیش بگیریم.

بهر حال،گاهی شکست ها ممکن است نتیجه القاء چنین افکاری به ذهن باشد:

-         این کار نتیجه ای ندارد.

-         امید ندارم.

-         می دانم موفق نمی شوم.

-         من به کلی گیج شه ام.

-         سرگردانم و نمی دانم چکار کنم؟

-         کار من دیگر تمام است.

هنگامی که با خویشتن این گونه سخن می گویید،هرگز انتظار همکاری و واکنش مثبت از جانب ضمیر باطن خود را نداشته باشید.برای مثال ،اگر شما سوار تاکسی بشوید و به راننده چند آدرس مختلف بدهید او نخواهد توانست شما را به مقصد برساند و شما را در نیمهء راه پیاده خواهد کرد.کار ضمیر باطن هم به همین منوال است.شما باید ایدهء مشخص و روشنی را در ذهن داشته تا به تصمیم روشن و قاطعی منجر شود و را حلی برای شما فراهم آید. این کار تنها از عهدهء هوش و خرد بیکرانی که در ضمیر باطنتان وجود دارد بر می آید و بس.

   با استفاده از کتاب باور کنید تا ببینید.اثر دکتر وین دایر با تغییرات لازم

دگرگونی (۳)

 

 

قسمت سی و یکم      دگرگونی 


چرا عدّه ای در مقابل دگرگونی مقاومت می کنند؟گروهی به خاطر تامین امنیت در برابر دگرگونی مقاومت می کنند.عده ای هم وجود خود را در این قالب مادّی خلاصه می نمایند و حاضر نیستند خود را به خطر بیندازند.
تمام موانعی که بر سر راه شادمانی و نشاط و سر زندگی شما قد علم کرده است ناشی از تمرکز بر خصوصیّات جسمی و روانی است.در میان این چارچوب فکری،افراد موفق و کامیاب را خوش شانس می پندارید و تصور می کنید این گونه افراد در دامان پول و ثروت و نیکبختی پا به عرصهء وجود نهاده اند.این افکار از ذهنِ کسانی تراوش می کند که خود را در این قالب فییزیکی محبوس کرده اند.در صورتی که عبور از دروازهء دگرگونی مستلزم آن است که ذهن خود را بر روی افکار و آرمانهای تازه بگشایید
.


بیشتر مردم به خاطر این که به افکار و پندارهای گذشته اُنس گرفته اند و در کنار آن آسوده خاطرندبر هر گونه فکر و نظر تازه،خط بطلان می کشند.بشر به طور طبیعی به این اندیشه خو کرده است که تنها چیزهای عینی و ملموس را حقیقی بداند و با پدیده های غیر مادی و نا مرئی با شک و تردید برخورد کند.غالب مردم حاضر نیستند از محدوده و حریم امنی که برای خود به وجود آورده اند پا را فرا تر بگذارند.هنوز هم علم نتوانسته است به سئوالهایی از قبیل(زندگی چیست؟) و (پس از مرگ به کجا می رویم؟) پاسخ صریح و قانع کننده ای بدهد
.
به رغم آگاهی از این مطلب،خیلی ها ترجیح می دهند که تنها به چشم خود اعتماد کنند و فقط چیزهایی را که می بینند باورکنند.علت این نحوهء تفکر هم این است که ذهن ما برای تصّور افکار انتزاعی پرورش کافی نیافته و آموزش ندیده است.آیا شما می توانید تصوّر یک مثلث را بدون استفاده از کاغذ و قلم در ذهن خود خلق کنید؟آیا می توانید احساس کنید که در فضایی که هیچ جسم مادی وجود ندارد شناورید؟آیا می توانید نور درخشانی را خارج از یک منبع مادی تصور کنید و تمام هستی را فقط نور ببینید؟همهء اینها و نمونه های بیشمار دیگر،حاکی از آن است که تنها با توسل به یک
شکل مادّی و با بهره گیری از آن ما می توانیم تجسم کنیم و این به دلیل عدم تمرین ذهن به خلق تصاویر غیرمادّی است.


پس در وهلهء نخست،چشم پوشی از راحتی و آسایش گذشته،(هرقدر هم ناچیز باشد)وگام نهادن در این وادی ناشناخته امری بسیار خطیر و دشوار است.در صورتی که این جایگاه باطنی مکان واقعی شماست.اینجا جایی است که همه چیز را حس می کنید.مکانی است که تمام افکارتان در آن خانه دارد..ممکن است برای کشف این مکان و پذیرش مسئولیت کامل آن،آمادگی نداشته باشید یا ترس از چیزی که همهء جوانب آن برایتان ناشناخته است علّت مقاومت در برابر این دگرگونی باشد
.


ما به این اندیشه خو کرده ایم که تنها افراد خاصّی می توانند به این درجه از معنویت برسند و این جایگاه فقط به کسانی که به سطوح عالی هشیاری رسیده اند تعلق دارد و ضرورتی ندارد ما به مرحله الوهیّت و معنویت قدم بگذاریم.حال آنکه اگر آدمی در برابر اصول و قواعد روح،دچار وسواس و دو دلی شود و در مورد طرح الهی زندگی خود شک کند تاوان سنگینی را باید به خاطر آن بپردازد
.


این دگرگونی دربارهء عشق- صلح و صفا-شادکامی- احترام به دیگران و در نهایت دستیابی به هماهنگی و وحدت برای تشکیل خانوادهء بزرگ انسانیت بر روی کرهء خاک است.مقاومت شما در برابر دگرگونی، از این اصل ناشی می شود که در راهی که تا کنون طی کرده اید و نتایج آن را هم دیده اید باقی بمانید ولی بطور قطع دربارهء چگونگی فرا رفتن از زندگی کنونی کنجکاوید.اگر چنین نبود شما اکنون مشغول خواندن این مطالب نبودید
.

 با استفاده از کتاب باور کنید تا ببینید  .  نوشته :  دکتر وین دایر با تغییرات لازم



 

 

دگرگونی (2)

در مرحلهء دگرگونی،زندگی به سفری جالب و شیرین و سرشار از هیجان و شادی تبدیل خواهد شد.بخشی از وجودتان که تاکنون در قید و بند جسم بود آزاد می شود و مجال این را پیدا می کند تا تمام ابعاد جهان را ببیند.در فضای خلوت باطن ساکن می شوید.از رویدادها قدردانی می کنید و هیچگاه توسط نقطه نظرها و اعمال دیگران مورد تهدید قرار نمی گیرید.نظرات مخالف اطرافیان را آسانتر می پذیرید زیرا شما مرکز جهان خود هستید و نیروهای خارجی شما را کنترل نمی کنند.نیازی نمی بینید که حرفها و عقاید خودرا به دیگران ثابت کنید و از هرگونه بحث و جدل بی جا پرهیز می کنید.

وقتی به تدریج به توانایی های بیکران ذهن خود متصل شدید،با آرامشی سرشار از صلح و صفا در مراقبه فرو می روید.بیشتر تمایل پیدا می کنید در پناه مراقبه ،به این خلوتگاه و مکان امن بروید و با بستن چشمانتان،این آرامش و آسایش ژرف را تجربه کنید و چیزهایی در باره خودتان کشف کنید که پیش از این به آنها توجه نمی کردید.

وقتی بخش نامرئی وجودتان را فعال کنید و در کارهایتان دخالت دهید خواهید دانست که وجود فیزیکی یا جسم شما،همه هستی تان نیست.حس می کنید که در وجودتان،هوشمندی و اقتدار وصف ناپذیری هست که به اندیشه ها وپرسشهایتان پاسخ می دهد.همدردی و شفقت در جسم و جانتان رسوخ می کند و خیلی راحت، اشتباهات دیگران را نادیده می گیرید و در دنیای خودتان زندگی می کنید.سعی می کنیدبه دیگران عشق بورزید و به آنها کمک و یاری برسانید چون خود را با بشریت و دیگران یکی می دانید.در باره دیگران قضاوت و داوری نمی کنید و به خود اجازه نمی دهید که در زندگی دیگران  کندوکاو کنید.

همچنین در مقابل نقطه نظرهای مخالف،جبهه گیری نمی کنید و تمایل ندارید حقانیت خود را به اثبات برسانید.روابط اجتماعی شما گرمتر ولذت بخش تر می شود.به نقطه نظرهای دیگران،هرچند هم مخالف شما باشد احترام می گذارید.هر کسی رامنحصراّ به خاطر خودش دوست دارید.این نگرش به شما مجال آن را می دهد که همزمان در روح و جسم خود زندگی کنید.

وقتی به این سطح از هشیاری برسید،احساس می کنید که سرشار از انرژی و سلامتی هستید.وقتی در صف می ایستید،بی تابی نمی کنید و خود را تحت فشار نمی بینید.

شما باید خودتان را همانگونه که هستید دوست بدارید و این عشق و علاقه به خود،سبب می شود که دیگران را هم مورد محبت قرار دهید.رقابت در کارهایتان جای خود را به همکاری با دیگران می دهد و نتایج شگفت انگیزی را به بار می آورد.

کسی که به این مرحله از آگاهی می رسد، دیگر نیازی احساس نمی کند که اگر برای کسی کاری انجام داد از او تشکر کنند،زیرا موفقیت دیگران را ناشی از فداکاری خود نمی داند.صلح و صفا در باطن شخص متمرکز می شود و همیشه خرسند و شادمان است.

با استفاده از کتاب:باور کنید تا ببینید.نوشته: دکتر  وین دایر

عبارتهای تاکیدی:

من خود را دوست دارم و تایید می کنم.من با فرآیند زندگی در آرامشم.

من به همهء گوشه های زندگیم آرامش می بخشم.

با انتخاب اندیشه های شاد و مهر آمیز،جهانی شاد و مهرآمیز می آفرینم.من ایمن و آزادم.

می دانم که فرآیند زندگی،مرا به سوی والاترین صلاحم می کشاند.من در آرامشم.

من از نیرو و زندگی و شادمانی سرشارم.

هم اکنون آنچه باید بدانم بر من آشکار می شود.